سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرفای اضافه

کل بازدیدها : 13154 (::) بازدیدهای امروز : 5 (::) بازدیدهای دیروز : 12

[ خانه ::پارسی بلاگ :: پست الکترونیک :: شناسنامه ]

اوقات شرعی

[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]

vدرباره خودم v

حرفای اضافه

مدیر وبلاگ : فینگیلی[8]
نویسندگان وبلاگ :
لیلا[0]

vلوگوی وبلاگ v

حرفای اضافه

vلینک دوستان v

کوثر جان
قیچی جون
مارمولک ها در باد
عبدو جون
ضحی خانوم
روح پلی
یه دوست
نازنین خانوم
اون یکی نازنین خانوم
لیلا خانوم

vلوگوی وبلاگ دوستان v




vفهرست موضوعی یادداشت ها v

من ، کتاب ، دفتر .

vمطالب قبلی v

اسفند 1387

vاشتراک در خبرنامه v

 

با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم:

آخه مگه مجبوری ؟ مجبوری انقدر تند بدوی ؟ آخه بی انصاف یه ذره به فکر ما هم باش میدونی اگه مدرسه ها باز شه چی میشه ؟ همه که مثل تو شبانه روز یه جا نشستن ؟ آروم برو ! آروم تر !

توی چشمام نگاه کرد و گفت :

تو خسته نشدی از بس پشت کامپیوتر نشستی و تلویزیون دیدی ؟

برو بچه جان ! برو به فکر درس و مدرسه باش ! برو یه فکر امتحان نهایی و ورودی و نمیدونم چی چی باش !

اشک تو چشمام جمع شد . گفتم :

ای ( سانسور شده ) ! چه طوری جرئت می کنی توی چشمای من نگاه کنی و از امتحان ورودی حرف بزنی ؟ ( سانسور شده ) نامرد!

گفت:

اصلا بی خیال امتحان !ببین مینونی بری سر کلاس انشا ! یادته چه قدر دوست داشتی ؟

تقریبا فریاد زدم :

 بدون معلم انشای قبل از این ؟ هرگز !

گفت :

برو بابا ! اصلا به من چه ! منو بگو که دارم تو رو دل داری میدم ! این قانون زندگیه به منم هیچ ربطی نداره !

به ساعت دیواری بدجنس نگاه کردم و گفتم :

من این چیزا حالیم نمیشه من تابستون می خوام ! من عاشق بیکاری  ام ! 

ولی حیف که هیچ کاری از دستم برنمیاد ! ساعت دیواری راست میگه این قانون زندگیه..... اه چه قانون مزخرفی !


¤ نویسنده: فینگیلی
88/5/16 ساعت 6:12 عصر
نظرات دیگران ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ